روزمرگی!
خوبین؟خوشین؟تابستون خوش میگذره؟
به من که خیلی خوش میگذره!!!!پا نت پوسیدیم به خدا.اسپیدام که تقریبا......!!!
حالا بیخیال نت و اینا شیم.از خودم و این مدت یه کم بگم که خیلی وقته نگفتم!اونم بنا به درخواست شادی کفاصط دارم مینویسم.
راستش اصلا حال نداشتم که بشینم خاطرات این مدتو بنویسم!از بس سرم شلوغه!دیگه رفتم تو فکر استخدام یه تایپیست تمام وقت!همین اول هم بگم که این آپ رو تقدیم میکنم به شادی جونم و نونوش بی معرفت!
بابا خیلی این نیوش بی معرفته.آخرین روزی که دیدمش فکر کنم روزی بود که رفته بودیم کارنامه بگیریم!آره!همون روز بود،بعدش دیگه اصلا ندیدمش!دلم برا قیافه نکبتش یه ذره شده!این مدت انقد که شادی رو دیدم و باش حرف زدم نیوشا رو ندیدم!همین جام میگم:نیوش بوووووووق به این معرفتت!اصلا فکر نکنم بدونی معرفت چی هس!
هه!بهش زنگ زدم میگم بیا ببینمت!وای نازی به خدا کلاس دارم،وقت نمیکنم آجی!
چند روز بعد!من:چطوری نیوش بی معرفته!بابا شدی ستاره سهیل،بیا یه قرار بذارم ببینمت!نیوش:امروز بزرگداشت فوت پدر بزرگمه!داریم میریم.منم دیگه حرف نزدم!
هفته بعد!من:سلام نیوش خوبی آجی؟!چه خبر؟نیوش:سلامتی،خبری نی!من:نیوش دلم برات......نیوش:وای نازی پسرعمه مامانم از سفر برگشته داریم........ من:خوش بگذره!جا مارم خالی کن!
آهان!رسیدیم به این هفته!
اس ام اسی با این عنوان از نیوش به من رسید------>بریم بیرون؟!!!
من تقریبا اون موقع از شدت تعجب خشکم زده بود!خدایا باورم نمیشه!نیوش داره میگه بریم بیرون؟!چند بار زدم تو گوش خودم ببینم چشام داره درست میبینه!دیدم نیوش زنگ زد!نیوش:نازی اس رو خوندی؟! من:آره!ولی متاسفانه از شانس بدت مهمون داریم.فردا100%میام!نیوش:نه دیگه فایده نداره!من امروزو برات نوبت زده بودم!دیگه رفت ایشالا اول مهر!!!!
عجب!ای خداااااااااااااااااااااااااا!من چه گناهی دارم که با این عفصی دوس شدم؟!!!
خب رسدیم به سه شنبه!بلیطای سینما امروز نیم بهاس!به نیوش گفتم بریم سینما!اول گفت حالا ببینم چی میشه!بازم نیومد!منم دیگه اعصابم ریخت بهم و شبش بهش اس دادم که یا فردا میای یا دیگه نه من نه تو!بچه گرخید و گفت باشه هانی!منم تو دلم 4تا فحش بش دادم حالا که دوس داره بدونه!
امروز چهارشنبس و هنوز نرفتم بیرون!کاش بیاد!خسته شدم!
الان دارم میرم بیرون!قسمت بعدی خاطراتمو بعد از اومدنم مینویسم!!!!!!!
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
الان از بیرون اومدم!دل درد شدید دارم!زیادم حالم خوب نیس!امروز مثه دیوونه ها برداشتم ترشی هندی رو خالی خالی خوردم!الانم دل درد دارم!
امشب بالاخره نیوش رو دیدمش!دلم براش خیلی تنگ شده بود!کلی با هم گشتیم!انقد خندیدیم که نگو!رفتیم دوغ و گوشفیل،بستنی مفتی خوردیم!البته آش هم بود،که نیوش نیومد بریم بخوریم!
بهش میگم بیچاره تا سال دیگه از این چیزا خبری نیستا!ولی نیومد!پارک که نرفتیم ولی دم مسجد جشن بود رفتیم اونجا و کلی خندیدیم!انقد مجری بیچاره رو مسخره کردیم که حد نداشت!من خیلی خندیدم!
هه!اومدیم ثواب کنیم،کباب شدیم!
ما دم جدولا نشسته بودیم با نیوش!بعد یهو یه نگا به عقب انداختم دیدم یه پیرزنه بالا سر ما وایساده!فکر کردم میخواد رد شه بره یه جا بشینه ولی نمیتونه!منم گفتم:حاج خانوم میخواین رد شین؟گفت آره دخترم!من بلند شدم که مثلا اون رد بشه بره یهو دیدم جامو غارت کرد!!!!!!!!من هاج و واج مونده بودم!گفتم حاج خانوم من میخوام پیش دوستم بشینم،میشه بلند شین؟گفت بیابغل من بشین!منم ساکت نشستم سر جام!
همه ملت زده بودن زیر خنده!منم تو دلم فحشش دادم!
بعد رفتم خواهرما بیارم،بلند شدم رفتم.به نیوشاگفتم جامو بگیره!برگشتم دیگه با احترام بش گفت بلند شو تا کفگرگی رو نرفتم تو صورتت!اونم بلند شد!
خلاصه اینکه حسابی خوش گذشت و خوب بود!فردا شاید بازم رفتم بیرون چون جشنه!
راستی دوست جونیا یه مشکلی برام پیش اومده.برام دعاکنید حل بشه!مرسی!
تابستون خوش
این آپ هم به خاطر شادی نوشتم!پس اول تقدیم به شادی و بعد نیوشا و بعد همتون!
تا آپ بعدی بابایـــــــــــــــــــــــــــ !
✗ سَلآمــ